قانون اول: عشق، یعنی دگرخواهی مطلق، در مقابل

خودخواهى.در حد نثار کردن جان

اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند

عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد

قانون دوم : آمادگی برای گذراندن سختى ها و رنج هاى عشق

عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز

زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس

قانون سوم: آهستگى و پیوستگى

طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل

بیفتد آن که در این راه با شتاب رود

قانون چهارم: آداب دانی

هزار نکته باریکتر ز مو این جاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

قانون پنجم: عشق باید به درون یک فرد باشد نه به ظاهر

از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل

کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود

قانون ششم: توجه و تمرکز در عشق و بی ادعایى. مقام استغناء از غیر و عین فقر به معشوق

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

قانون هفتم: در عشق رنجشى وجود ندارد.

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن

قانون هشتم: نیاز به استاد و راهنما در مسیر عشق.

به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم

که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

قانون نهم: بی توقعى عاشق

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس

دربند آن مباش که نشنید یا شنید

قانون دهم: نیازردن معشوق حتى با اظهار عشق.

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ

که رستگاری جاوید در کم آزاریست

قانون یازدهم : فاش نکردن اسرار عشق به افراد نالایق

با مدعی نگویید اسرار عشق و‌مستی

تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی

قانون دوازدهم : راهنمایى و هدایت افراد لایق و طالبان واقعى

من که ره بردم به گنج حسن بی‌پایان دوست

صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم