تفسير حضرت أميرالمؤمنين علی عليه السّلام ازصداي ناقوس (زنگ كليسا)
صاحب كتاب «مصباح الواعظ» و جمهور اصحاب ما از حارث أعورَ و زيد بن صوحانن و صَعْصَعةبن صُوحان و بَراء بن سيرة، و أصبغ بن نُباتَه، وجابربن شَرَحبيل، و محمود بن كَوّاء روايت كردهاند كه أميرالمؤمنين عليه السّلام گفتند: ناقوس ميگويد: سُبْحَانَ اللهِ حَقًّا حَقًّا، إنَّ المَوْلَي صَمَدُ يَبْقَي، يَحْلُمُ عَنَّا رِفْقاً رفْقاً، لَو لَا حِلْمُهُ كُنَّا نَشْقَي «سبحان الله، منزّه است خدا حقّا حقاً. مولا صَمَدي است كه باقي ميماند. و بر ما صبر و بردباري از روي رفق و مدارا دارد، اگر حلمش نبود ما بدبخت ميشديم».
حَقًّا حَقًّا صِدقاً صِدْقاً، إنَّ المَوْلَي يُسَائِلُنَا، وَ يُوَافِقُنَا وَ يُحَاسِبُنَا يَا مَوْلَانَا لَا تُهْلِكُنَا. وَ تَدَارَكَنا وَاسْتَخدِمْنَا، وَاسْتَخَلَصَنَا حِلْمُكَ عَنَّا، قَدْ جَرَّانَا عَفوُكَ عَنَّا، إنَّ الدُّنيَا قَدْ غَرَّتُنَا، وَ اشْتَغلَتَنَا وَاسْتَهْوَتْنَا، وَاسْتَلَهَتْنَا وَاسْتَغَوتَنا. يَابنَ الدُّنيَا جَمْعاً جَمْعاً، يَابْنَ الدُّنيَا مَهْلاً مَهْلاً .
«از روي حقّ حقّ و صدق صدق، مولي با ما پرسش و گفتگو دارد، و با ما موافقت ميكند و محاسبه مينمايد. اي مولاي ما، ما را هلاك مگردان و به فرياد ما برس. و ما را درياب و ما را در خدمت خود بگير، حِلم و بردباري تو ما را رها و خلاص كرده است، و عفو مغفرتت ما را جسور و جري نموده است، دنيا ما را فريفته است، و ما را به خود مشغول ساخته و به هواي نفس كشانده، و ما را به لهو و بازي واداشته و ما را اغوا كرده، اي پسر دنيا كه پيوسته جمع ميكني، قدري مهلت بده و آرام بگير».
يَابْنَ الدُّنيَا دَقًّا دَقًّا، تُفْنِي الدُّنيَا قَرْناً قَرْناً، مَامِن يَوْمٍ يَمْضِي عَنَّا، إلَّا يَهْي مِنَّا رَكْناً، قَدْ ضَيَّعْنَا دَاراً تَبْقَي، وَاسْتَوطَنَّا دَاراً تَفْنَي الدُّنيَا قَرْناً قَرْناً كُلاً مَوتاً، كُلاً مَوتاً، كُلاً مَوتاً، كُلاً دَفْناً، كُلاً فِيهَا مَوْتاً كُلاً فَنآءً كُلاً فِيهَا مَوْتاً، نَقلاً نَقْلاً دَفْناً دَفْنَا، يَابنَ الدُّنيَا مَهْلاً مَهْلاً، زِنْ مَا يَأتِي وَزْناً وَزناً، لَوْ لَا جَهْلِي مَا إن كَانَتْ، عِندِي الدُّنيا إلاّ سِجنَا، خَيْراً خَيْراً شَراً شَراً، شَيئاً شَيئاً حُزْناً حُزْناً، مَاذَا مَن ذَاكَمْ ذَا أمْ ذَا، هَذا أسْنَا، تَرْجُو تَنْجُو، تَخْشَي تَرْدَي، عَجِّل قَبْلَ الَمْوتِ الوَزْنَا، مَامِنْ يَوْمٍ يَمْضِي عَنَّا، إلاّ أوْهَنَ مِنَّا رُكْنَا، إنَّ المَوْلَي قَدْ أنْذَرنَا إنَّا نُحْشَرُ غُرْلاً بُهْماً.
«اي فرزند دنيا، با كوبيدن پس از كوبيدن بدان كه دنيا سادات و بزرگان را فاني ميكند، هيچ روزي از ما نميگذرد مگر آنكه دنيا ستوني از ما را خراب ميكند. ما ضايع و خراب نموديم خانۀ باقي را، و وطن گزيديم در خانۀ فاني، فاني ميكند دنيا امّتي را پس از امّتي كه همگي مردهاند، همگي شربت مرگ نوشيدهاند. همگي مردهاند، همگي مدفون شدهاند، همگي در اين دنيا مردهاند و فاني شدهاند، همگي از خانۀ خود به خانۀ گور منتقل شده و دفن گرديدهاند. اي فرزند دنيا، قدري آرام بگير و اوقات آينده را با ميزان درست سنجش كن، اگر جهات من نبود دنيا در نزد من غير از زنداني نبود. اگر كار خيري باشد جزا خير است، و اگر بد باشد بد است، كمكم غ صفحه ّه و اندوه فرا ميگيرد. تا كي ميگوئي: چيست آن؟ كيست او، چقدر است آن، اين بلندتر است، اميد داري نجات مييابي، ميترسي پَست ميشوي. پيش از مرگ در رسيدگي به ميزانت تعجيل كن. هيچ روزي از ما نميگذرد مگر آنكه ركني و ستوني از ما را سست ميكند. مولاي ما، ما را بيم داده است كه: در روز قيامت ختنه نكرده و كر و لال محشور خواهيم شد».
راوي گفت: در اين حال صداي ناقوس منقطع شد. [1]و يكنفر از رهبانان مقيم در دَير اين كلام حضرت را شنيد و اسلام آورد و گفت: من در كتاب يافتهام كه در پسِ آخرين پيغمبران كسي هست كه گفتار ناقوس را تفسير ميكند.[2]
* * *
- از اينجا به دست ميآيد كه اين تفسير حضرت درست در موقعي بوده است كه ناقوس به صدار درآمده بوده است و با شروع آن ، حضرت شروع به تفسير كردند و با ختم آن خاتمه دادهاند .
- ابن شهرآشوب در «مناقب» از طبع سنگي ، ج 1 ، ص 426 داستان اسلام اسقف نصراني را در اثر تفسير ناقوس نيز به طريقي ديگر ذكر كرده است . او ميگويد : زيد و صعصقه پسران صوحان ، و براء بن سبره و اصبغ بن نباته و جابرنب شرحبيل و محمود بن كوّاء روايت كردهاند كه در دير ديلم در زمين فارس به اسقفي كه از عمرش يكصد و بيست سال ميگذشت گفتند : مردي ناقوس را تفسير ميكند و مرادشان علي عليه السّلام بود . گفت: مرا به حضور او ببريد و من او را أنزع البطين (كسي كه سرش مو ندارد و شكم او برآمده است) مييابم . چون به ملاقات حضرت رسيد ، گفت : من صفت او را در انجيل يافتهام و من شهادت ميدهم كه او وصي پسر عموي خودش است . حضرت به او گفتند : تو اگر آمدي كه ايمان بياوري من كاري كنم كه موجب تقويت ايمان تو شود . اسقف گفت : آري. حضرت گفتند : مدرعۀ خود (جبّهاي كه از كتان بوده و راهبهاي بزرگ ميپوشيدند) را از تنت بيرون بياور و به ياران خودت نشان بده خالي را كه در ميان دو كتف توست . اسقف گفت : اشهد أن لا إلَهَ إلاّ الله ، و أنَّ مُحَمَّداً عبده و رسوله صيحهاي زد و جان سپرد . أميرالمؤمنين عليه السّلام گفتند : عاش في الاسلام قليلاً ، و نعم في جوار الله كثيراً «زندگيش در اسلام كم بود ، ولي در جوار رحمت خدا مدّت بسياري متنعّم است» .
کتاب : امام شناسی جلد دوازدهم ؛ پدیدآورنده : حسینیطهرانی، سیدمحمدحسین ؛ ص300