یک نفرقاضی درزمان قبل ازانقلاب خانمش مریض شده بود بحدی که دکترها اوراجواب کرده بودنند واعلام کرده بودنند مرگش قطعی ونزدیک است.

شخصی به آقای قاضی پیشنهاد داد بود همسرت رامشهد ببرودرمان وشفایش راازآیت الله حسنعلی نخودکی اصفهانی درخواست کن.

ایشان بااکراه وازروی ناچاری واضطرارقبول کرده بود وبه مشهد رفته بودنند وخدمت آیت الله حسنعلی اصفهانی رسید بودنند.

قاضی وقتی رسیده بود خدمت آیت الله گفته من خودم درس طلبه گی خوانده ام اینهم تادرس خارج ؛ کاری ندارم شما چگونه همسرمن راشفا می دهی یا نمی دهی ؛ ولی سوال مهم من این است که چگونه مصلحت خدارانسبت به بنده اش تشخیص می دهی ؟ وتا این مطلب رابصورت علمی وطلبه گی برای من توضیح ندهی من قانع نمی شود.

آیت الله به قاضی گفته بود همسرشما خوب می شود ولی اگرخواستی این مطلب علمی راهم بدانی فردا عصربه این آدرس منزل ما بیا.

ایشان می بیند حال همسرش صددرصد خوب شد وکرامتی حقیقی اتفاق افتاد وهیچگونه اثری ازآن بیماری دروی مشاهده نمی شود . لکن سوال مهم ودغدغه اش باقی مانده است.

لحظه شماری می کند وفردا عصربسراغ آیت الله می رود. می بیند درب منزل ایشان جمعیت زیادی هست که هرکسی حاجتی دارد. بلاخره خودش رابه یکی ازواسطه ها می رساند ومی گوید به آیت الله نخودکی بگوفلانی آمده است.

ایشان موفق به زیارت آیت الله می شود ومشتاقانه دنبال جواب سوال خود می گردد. حضرت آیت الله تمام مراجعات راتعطیل وحدود دوساعت باایشان بحث علمی می کند بحدیکه وقتی ایشان ازمحضرآیت الله خارج می شود می گوید پاسخ ابهام وشبهه وسوال خود رابصورت کامل دریافت کردم وقانع شدم وازنزد آیت الله خارج می شود.

متاسفانه چند منبعی که این خبررانقل کردنند وموثق نیزهستند هیچ ازآن بحث علمی گزارشی نقل نکرده اند.

دوست دیگری نیزداشتم که عارف بود وحدود دوسال عین برنامه آیت الله نخودکی راداشت . واشخاص مختلف ازجاهای دورونزدیک می آمدند ونزدایشان شفا پیدا می کردنند معمولا هم افرادری را که ایشان پذیرش می کردنند شفای کامل پیدا می کردنند.

نه ازکسی پولی می گرفتند ونه تبلیغ کارهایشان را می کرد ند ونه اهل قدرت وشهوت وامثال این چیزها بودنند . و واقعا انسان الهی ومعنوی بودنند. البته ازطرف بعضی ازمراکزقانونی ایرادتی می گرفتند ووقتی می دیدند کارکردایشان رادیگرمزاحم ایشان نمی شدند بلکه خود مراجعه نیزمی کردنند.

ایشان یک شب خواب ویا مکاشفه کرده بودنند که ملائکه به ایشان گفته بودنند چرا درکارخدا دخالت می کنید هرچند که ایشان ازبطن غیب شنیده بودنند که برای هرکس که دعا کنی مااجابت می کنیم لکن ملائکه آنطورگفته بودنند واین آیه قرآن رامتذکرشده بودنند که:

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ(البقرة آیه : 155) یعنی : و حتما شما را به اندكى از ترس و گرسنگى و كاهشى از مال‏ها و جان‏ها و محصولات (درختان، يا ثمرات زندگى از زن و فرزند) آزمايش خواهيم نمود و شكيبايان را مژده ده.

ایشان بعد ازاین جریان دیگراین شفابخشی راترک کرد ودیگرانجام نداد . جزبرای اشخاصی بسیارخاص.

من نمی خواهم درباره این موضوع بحث کنم ویا اینکه چگونه انسان موحد ومومنی می تواند به جائی برسد که مصلحت الهی راتشخیص دهد ودرمانگری کند وبیماران راشفا ویا کارهای کریمانه دیگر؛ ویااینکه آیا چگونه انسان می تواند بجائی برسد که اراده اش اراده خدا گردد ویا اینکه اراده خداراتشخیص دهد ومطابق آن قدرت عمل داشته باشد.

جالب اینجاست که دردرس آموزیهای عرفانی ومعنوی چند استادمان می خواستند چنین قدرت معنوی رابه این حقیرتفویض کنند ولکن من هرچند که این راهها راقبول دارم وازنظرعلمی هم برایم ثابت شده است ویا می توانم برای دیگران ثابت کنم وچنین کارهائی بصورت محدود برای اثبات اولیاء الله ومحاجه دربرابرمنکران گاهی لازم وضروری است ولکن به مطلب دیگری اعتقادشدید دارم که من راازهواداری واعمال چنین کارهائی بازمی دارد.

تمام اینها راگفتم تا به اینجابرسم وآن اینکه چراماباید ازعقل خدا دادی خود وسنتهای الهی ومدیریت اسلامی والهی (مثل حضرت یوسف وسلیمان) خود رامحروم کنیم تادچاراین هم عقب افتاده گیها شویم که دائم دست به دعا وتوسل(حق وصحیح ) وجادو وجنبل (باطل وغلط)شویم.؟

چرانبایدبااندیشه های ناب اسلامی والهی وقدرت عقل ومدیریت وتدبیربه شکلی جامعه رارهبری کنیم که کمترین بیماریها ومعلولیتها ومریضیهای جسمی وروحی وروانی راداشته باشیم.

آیا نمی توان بامدیریت صحیح جامعه اسلامی آنقدرآماربیماریهاراپائین بیاوریم که اینقدرمجبورنشویم به چنین چیزهائی وکارهائی متوسل شویم.؟

آیابهترنیست دعا وتوسل به خدا وخاندان پاک معصومین رادربهتراداره کردن جامعه اسلامی بکاربگیریم و به زبان فلسفی ومنطقی یعنی توسل ودعا را درعلتها استفاده کنیم تا معلولها.

آیا واقعا شیوه انبیاء ومعصومین چگونه بود؟ من فکرکنم جای اصل وفرع راعوض کرده ایم وخودرابه زحمت انداخته ایم. آیا اینگونه نیست؟