حیات شگفت انگیز میرزا محمد علی حکیم
میرزا محمد علی حکیم ازحوزویان شناخته وناشناخته محسوب می گردد و چون درصنف اهل تصوف وعرفان بشمار می آید قدری مبهم وپیچیده تر می شود. هنوزمناقشات و مباحثات محدثین وفقها ومتکلمین اسلامی با اهل عرفان وتصوف ادامه دارد . برای خیل کثیری ازاهل حوزویان قدری هنوز منقح وتحلیل نایافته است. تکلیف اهل عوام وعموم جامعه که ابهامش بیشتر است.
با وجود این همه مراکز وموسسات حوزوی ودانشگاهی هنوز کارهای اولیه برای تکلیف وعمومی سازی معنویت وعرفان برای جامعه اسلامی صورت نگرفته است. برای همین کالاهای بدلی وانحرافی زیادی به جای عرفان ومعنویت در جامعه وجود دارد.
باشد که افراد متخصص نظری وسالکان واصل عملی خود را از حجاب درآورند و کالای عرفان ومعنویت ناب الهی واسلامی که برگرفته تام از ثقلین است را بیش از پیش عرضه کنند. خریداراین یوسف جهانیان هستند.
اما این شما وبا کمی خود سانسوری زندگی میرزا محمد علی حکیم در آن حدی که گزارش شده است و قضاوت را به متخصصین اسلام شناس واهل معنی می سپاریم. هرچند اشاراتی مختصردربعضی قسمتها صورت گرفته است.
پرده اول:
«مرام الحکمة» از جمله آثار آیت الله محمدعلی حکیم در باب ولایت است.
آیت الله میرزا «محمدعلی حکیم» از جمله حکمای متأخر شیعی است که تألیفات فراوانی دارد که از جمله آن ها می توان به «مرام الحکمة» اشاره کرد که در باب ولایت است.
معارف نظری عرفان که به کوشش محی الدین، قونوی، قیصری و تنی چند دیگر از این طیف، صورت مباحث حکمیه یافته بود، در این اواخر بالاخص به دست صدرالمتألهین و اتباع او چنان با این مباحث درآمیخت که اینک تمییز این دو در بسیاری از مسائل و از این رهگذر تشخیص اصحاب هر یک امری بس مشکل است. از آن رو که در این سیصد سال، عارفی که بخشی از حیات را صرف قال نکرده باشد، نادر بوده است، همچون حکیمی که لااقل روزگاری به لسان اهل حال سخن نگفته باشد.
اینان به همان عرفان نظری که با حکمت ممزوج شده بود اکتفا می کرده اند و داخل سلاسل نمی شدند، الا اندکی همچون آقا محمد بیدآبادی از متقدمان و آخوند ملا سلطان محمد گنابادی از متوسطان و آقا میرزا محمدعلی حکیم از متأخرین که بخشی از احوال آن مرد بزرگ چنین است.
محمدعلی بن ابوالقاسم بن احمد نمازی شیرازی متولد 1321 یا 1322 قمری است.
وی ابتدا وارد مدرسه «شعاعیه» شده و ولع فراوانی به فراگیری ریاضی داشت و چون در این امر تحصیل کرد به کسب دیگر علوم نیز پرداخت، به گونه ای که در سن 18 سالگی در عرفان نظری و حکمت کامل شد.
استاد معنوی و خضر راهنمایش حضرت وحیدالاولیا بود و استاد ظاهری اش مرحوم سیدعلی مجتهد کازرونی بوده که از دانشمندان بنام فارس و از مفاخر قرن اخیر ایران بشمار می رود، وی در علوم معقول و منقول اعجوبه زمان، و از تلامذه طراز اول مرحوم آخوند خراسانی بوده است.
آن گونه که خود وی اذعان کرده است از جمله اساتید وی می توان به میرزا محمدصادق شیرازی در سطوح علم اصول و سیدجعفر و شیخ علی ابیوردی در خارج علم اصول نام برد. در حکمت نخست به درس منظومه میرزا محسن رفته و سپس در مدرسه «مقیمیه» نزد سیدعلی حکیم کازرونی رفت و گویا به موازات اسفار، شب ها نیز در درس آقاسید علی حاضر می شد.
از جمله شاگردان آن حکیم می توان به جواد مصلح شیرازی؛ مترجم اسفار و مدیر سابق گروه حکمت اسلامی دانشگاه تهران، سیدصدرالدین بلاغی نائینی، غلام حسین ابراهیمی دینانی از افاضل مدرسان معقول در دانشگاه مشهد اشاره کرد.
حاشیه بر اسفار، حاشیه بر کفایه، مرام الحکمة (در مباحث وجود و ولایت و غیر آن)، مجموعه انصاف که جلد یکم آن در بیان علم حقیقی که پیدایش کلی الهی از آیات و اخبار و نقل کلمات علمای حقیقی در تصوف است و جلد دوم آن در الهیات و برخی از طبیعیات به مقتضای حال و رجوع الی الله است.
لطائف العرفان دیگر اثر این حکیم است که فی تعریف التصوف و اثباته، فی الوجود و متعلقاته، فی التجلی الاول و کونه حقیقته الولایه، فی التجلی الثانی و ظهور لاعیان، فی ظهور البدایه فی النهایه، فی اعتباریه تقسیم المفهوم الی الواجب و الممکن و الممتنع، برخی از مطالب جلد اول این اثر است.
جلد دوم این اثر نیز کرسی نامه سلسله مبارکه علیه ذهبیه رضویه کبرویه احمدیه که مشرف به شرف انتساب با سلطان العارفین الامام الرئوف و الولی المرشد مولنا ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه آلاف التحیه و الثناء) است به این شرح: معروف کرخی ابوالسلاسل، سری سقطی، سیدالطائغه سلطان جنید بغدادی، شیخ ابو عثمان مغربی، و ...
آقا میرزا محمدعلی حکیم گرچه خود دارای کرسی تدریس حکمت و عرفان بود و جمعی از طالبان معارف ربوبی و حقایق قرآنی از ایشان کسب فیض می کردند، اما از شرکت در محافل و مجالس بزرگان ابایی نداشت. چنان که در مجلس درس مرحوم میر سیدمحمد بهبهانی از شاگردان میرزای جلوه و نیز در برخی از دروس مرحوم سیدالحکما آیت الله آقا سیدابوالحسن قزوینی شرکت می کرد.
بنا به گفته مرحوم عارف راحل آیت الله آقا محمدرضا ربانی، ایشان در این مجالس گاه کرسی درس را در اختیار می گرفت و سیل خروشان حکمت و معارف از قلب شریفش بر زبان مبارکش جاری می شد و تشنگان حقایق قرآنی و دقایق روایی را سیراب می کرد.
حکیم شیرازی شخص خارق العاده و فوق تصوری بود، ریاضت های سختی را در سلوک متحمل می شد و بیشتر ایام سال، و بلکه تمام سال جز اعیاد و سوگواری ها را روزه همراه با ترک حیوانی داشت. خوابیدن او را کسی ندیده بود. اذکار طولانی او قریب به دو تا سه ساعت به طول می انجامید و در حال ذکر همچون نماز با احدی سخن نمی گفت. بیشتر سال را روزه بود و افطار و سحری اش نان خالی بود آن هم خشک شده که در آب قند می زد و می خورد.
علومش همگی افاضی و از اشراقات باطنی مرشد الهی اش حضرت وحیدالاولیا بود. خودش می فرمود: «هر وقت مطلبی علمی برایم مشکل می شد، به محضر حضرت وحیدالاولیا می رفتم و وی با یک نگاهش آن را می آموخت و حل می کرد.» واقعا مصداق این بیت آن عارف بود که: «نظری پیر به حالم ز عنایت فرمود / هرچه آموخته ام زان نظر آموخته ام».
نظریه حکیم شیرازی در باب روح از باب نظریات اشراقی نیست و این که حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «روح در دل زمین است» برای افحام زندیق بود که اعتقادی به عالم ماورای طبیعت نداشت، ولی نتیجه سخن آن حضرت(ع) در باب مقتول به صلیب باشد.
سرانجام این حکیم در اواخر بهار 1350 شمسی از تهران به شیراز عزیمت کرد و دیگر باز نیامد و کسی خبر از او باز نیاورد به گونه ای که تا به حال نیز خبری از حیات و یا رحلت وی در دست نیست.
منابع: «لطائف العرفان»، آیت الله میرزا محمدعلی حکیم، ترجمه حمیدرضا صادقی، نشر «آیت اشراق»؛ آقا میرزا محمدعلی حکیم شیرازی، منوچهر صدوقی سها، ماه نامه وحید، شماره های 258 و 259.
.........................
پرده دوم:
دستگیری از محمد علی حکیم توسط وحید الاولیاء (قطب ۳۷ ذهبیه)
میرزا محمد علی حکیم، فرزند ابوالقاسم، به سال ۱۳۲۱ ق ، در شیراز زاده شد. میرزا احمد اردبیلی معروف به “وحید الاولیاء” (قطب ۳۷ ام فرقه ذهبیه) در حدود سال ۱۳۴۰ ق، ـ به اصطلاحِ صوفیه ـ او را دستگیری کرد. بدین سان در سلاسل رسمی تصوف وارد شد و خود نیز به تربیت برخی از اهل سیر(!) در همان مسلک پرداخت و از مشایخ خانقاه ذهبیه[۱] گردید. وی در سال ۱۳۹۱ ق به طور ناگهانی ناپدید شد و پس از آن دیگر دیده نشد.
محمد خواجوی از شاگردان حکیم بوده و اینگونه از وی نقل می کند:
هر وقت مطلبی برایم مشکل می گشت به محضر حضرت “وحید الاولیاء” می رفتم و وی با یک نگاهش آن را می آموخت و حل می کرد. او حالات و اوصاف ضد و نقیضی داشت و زندگی با او دشوار بود تا حدی که برخی دیوانه اش می پنداشتند ولی می گفت: باطن به من چنین دستوری می دهد!![۲]
سخنان برخی از اعضای فرقه ذهبیه درباره محمد علی حکیم
سید محمد جعفر باقری دزفولی ، محمد علی حکیم را علت گرایش خود به فرقه ذهبیه دانسته و می گوید:
«حکیم چون از برجستگان فقراء سلسله(ذهبیه) نیز بود، وجود او در خانقاه مشی حقیر را به عرفان عملی از دیدگاه اکابر سلسله الذهب (یعنی فرقه ذهبیه) انتقال داد… از شگفتی های خوی و خصلت آن جناب، خضوعی بود که با داشتن آن همه معلومات نسبت به بزرگان سلسله به خصوص حضرت وحیدالاولیاء (قطب فرقه) داشت»![۳]
محمد حسین رکن زاده از دیگر تلامیذ حکیم چنین نقل می کند:
«حکیم می گفت: تا حدود سن هجده سالگی که به واسطه انقطاع از امور دنیا و اتفاق صحبت با حضرت وحیدالاولیاء حالاتی در من پدید آمد و اتصالی به باطن قلب ایشان برایم حاصل گشت و عوالم و حقائقی بر من منکشف گشت که برحسب حال و حقیقت فهمیدم تصوف روش حقیقی انبیاء و اولیاء است»![۴]
اما در اینجا جا دارد توجهی بکنیم به نظرمرحوم شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسائل الشیعه در کتابی به نام الاثنی عشریه ، روایاتی در انکار و نکوهش صوفیان نقل کرده است. ایشان می نویسد :
« تمام شیعیان، فرقه های صوفیه را انکار نموده اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده اند و علمای شیعه کتابهای بسیاری را در ردّ این فرقه و اثبات کفر آنان تألیف نموده اند که از آن جمله کتاب شیخ مفید در ردّ اصحاب حلاج است که در آن آمده است : صوفیه در اصل دو فرقه : حلولیه و اتحادیه می باشند .» [۵]
(از اهل تصوف کسانیکه طرفدارحلول واتحاد باشند سزاوارچنین حکم هستند.)
محمد علی حکیم می گوید:
« تا حدود دوازده سالگی ریاضیات و ادبیات و حکمت و عرفان را می دانستم ولی اهل عمل و حال نبودم تا اینکه تا حدود سن هجده سالگی که به واسطه انقطاع از امور دنیا و اتفاق مصاحبت با حضرت وحید الاولیاء ، حالاتی در من پدید آمد و اتصالی به باطن و قلب ایشان (وحید الاولیاء) برایم حاصل گشت و عوالم و حقایقی بر من منکشف شد… »
وحید الاولیاء (قطب ۳۷ ام ذهبیه) در کتاب انهار جاریه برای اثبات مقام ولایت و حجت اللهی خویش می گوید که حیوانات و خروس ها نیز به حجه القائم بودن من شهادت می دادند:
هم در این اثنا خروسی چون سروش آمد از بام عمارت در خروش
گوش بر بانگش چو بنهادم نهان دیدم این ذکرش بود رطب اللسان
حجه القائم وحید الاولیاء
پیش خود گفتم خیال من چنین در سماع من فکنده این طنین
باز بانگی کرد آن حیوان رسا حجه القائم وحید الاولیاء [۶]
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی ( شاگرد علامه طباطبائی وصاحب بیش از30اثرفلسفی و عرفانی و....) و شاگردی محمد علی حکیم در خانقاه ذهبیه
اما با کمال تعجب جناب آقای غلامحسین ابراهیمی دینانی چنین نقل می کند :
«محمد علی حکیم به من گفت لزومی ندارد که بر منظومه کمپانی شرح بنویسی، بلکه رو کاری را انجام بده که کلماتش نور خدا باشد و نور الهی در آن باشد ، جاودانه باشد. آقای دینانی می گوید: منظورتان این است که تفسیر قرآن بنویسم؟
حکیم گفت: خیر، روی آثار شیخ نجم الدین کبری کار کن!
آن مرد عارف به شیخ نجم الدین کبری ارادت وافر و فوق العاده داشت.»[۷]
آقای دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی در ادامه درباره استاد خویش می گوید:
« شوریده و ژولیده بود و به هیچ آدابی تن در نمی داد و نامنظم بود و تقریبا مثل مجانین زندگی می کرد! شیخ محمد علی حکیم یکی از مشایخ خانقاه بود… من اولین بار او را در خانقاه دیدم … از نظر ظاهر نامطلوب به نظر می آمد ولی در مباحث عقلی و فلسفی و عرفانی دریای بی کران بود… از این روی من مجذوب او شدم… از او تقاضای درس کردم و قبول کرد و محل آن را خانقاه تعیین کرد و من همراه یک دوست ، هفته ای دو سه روز عصرها به خانقاه می رفتم!!! می گفتند: آنچه که شب ها به من گفته می شود ، بالاتر از اینهاست. من جسارت کردم و گفتم: آقای حکیم!… از آن مطالب که شب ها به شما گفته می شود، مختصری را بفرمایید. گاهی می گفتند که دیشب به من فلان مطلب گفته شده است؛ من هم یادداشت می کردم. بعد که به نوشته هایم رجوع می کردم ، به روشنی درمی یافتم مطالبی که به عنوان شهود به او گفته شده بود ، از استحکامِ عقلانی برخوردار است… آنچه او می گفت یک مطلبِ مهمِ عرفانی فلسفی بود؛ قاعده ای بود که وقتی بیان می کرد ، می دیدم چنان از استحکام برخوردار است که هیچ قاعده ای به گردش نمی رسد… مطالبِ عجیبی در عرفان داشتند. چیزهایی می گفتند که قابل گفتن نیست… به عنوان نمونه یک مورد را می گویم… می گفتند : من به ملکوت رفته ام و برزخ را دیده ام ، و اسمِ عوالمِ مختلف را می بردند… » [۸]
محمد علی حکیم و انکار مسلمات علمی روز
همچنین مطالب و تناقضاتی درباره محمد علی حکیم وجود دارد که عجیب و درخور توجه می باشد. از خصایص بارز و عجیب حکیم شیرازی، بی اعتقادی و ناباوریِ او نسبت به پاره ای از مسلمات علمیِ این روزگار بوده است.
آقای دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی می گوید: «… درباره مسائل علمی روز و مسائل زندگی به گونه ای حرف می زد که اشخاص خنده شان می گرفت. خیلی از مسائل علمی را قبول نداشت، که بی وجه بود؛ ولی چنان بود که اصلاً مثلِ اینکه در این عالم زندگی نمی کرد… ».[۹]
آقای صدوقی سُها نوشته است : «… دیدم و شنیدم که مرحوم دکتر مهدی حمیدی شیرازی … ، گاهی به خنده فراوان خطاب به مولانا [= حکیم شیرازی] گفت که: آقای حکیم! آپولو هم که به فضا رفت! و آنانی که می دانستند که مولانا با فَلَکیّاتِ قدیم [نظریه منسوخ افلاک نه گانه بطلمیوس] [۱۰] سخت پایبند است ـ و البته شخص شخیصِ مرحوم دکتر حمیدی نیز از آن زمره می بود ـ به خنده اندر آمدند و چنین شنیدند از آن بزرگوار [=حکیم شیرازی] که: ها! شیره سرتان می مالند! دخترِ شاه پریان نشانتان می دهند!» [۱۱]
در نظرِ نخست ، این بی اطلاعی ساده لوحانه و بساطت خارق العاده، به غایت تکان دهنده است. کسی که از برزخ و ملکوت خبر می دهد، از آسمان بالای سرِ خود تا این اندازه بی اطلاع است و راه و چاهِ جهانِ پیرامون خویش را نمی شناسد!
.....................
[۱] ذهبیه یکی از سلسله (فرقه)های تصوف است . برخی اقطاب ذهبیه منسوب به مذاهب غیر شیعی هستند . (مانند احمد غزالی که شافعی مذهب است و در مجموع هفده تن از قطب های این فرقه یعنی تا علا الدوله سمنانی همگی سنی مسالک بوده اند و اقطاب کنونی به تدریج به شیعه گرایش پیدا کرده ا ند. از مشایخ ذهبیه میتوان شیخ جنید بغدادی و شیخ سری سقطی و شیخ احمد غزالی و شیخ نجم الدین کبری را نام برد. ذهبیه انحرافات فراوانی دارند که برای اهل علم و تحقیق مسلّم است و شرح و بیان آن، در این مقال نمی گنجد .
[۲] کتابچه صوفی صومعه قدس/انتشارات مولی/سال ۸۹/صفحه ۷۴ ، لطائف العرفان/جلد دوم/صفحه ۷۳
[۳] کتابچه صوفی صومعه قدس/انتشارات مولی/سال ۸۹/صفحه ۷۵
[۴] کتابچه صوفی صومعه قدس/انتشارات مولی/سال ۸۹/صفحه ۷۶
[۵] الاثنی عشریه ص۵۳
[۶] انهار جاریه، چاپ مصطفوی شیراز، ص ۲۳.
[۷] کتابچه صوفی صومعه قدس/انتشارات مولی/سال ۸۹/صفحه ۶۹ – ۷۲
[۸] همان
[۹] کتابچه صوفی صومعه قدس/انتشارات مولی/سال ۸۹/صفحه ۶۹
[۱۰] بطلیموس براى توجیه وضع عالم بالا نظریّه افلاک نه گانه را اظهار داشت و گفت: «زمین مرکز عالم است و هر یک از ستارگان در وسط فلک شفّافى قرار گرفته، همراه آن به دور زمین مى گردند» . بطلمیوس معتقد بود که هر یک از افلاک نه گانه به غیر از فلک نهم، داراى حرکت مخصوصى بوده و هر کدام طىّ سالیان متمادى، یک دور به دور کره زمین مى گردند و فلک نهم (فلک اطلس) با حرکت سریع و شبانه روزى خود، تمام این افلاک را با خود و در خود به حرکت درمى آورد. جهان در نظر این هیئت، محدود به فلک الافلاک بوده و ماوراى آن، موجودى را قبول نداشت. این نظریّه تا حدود قرن ۱۵ میلادى یعنى در مدّت ۱۳۰۰ سال به عنوان عالى ترین نظریّه علمى درباره وضع آسمانها مورد قبول بود؛ امّا در قرن ۱۵ میلادى با ظهور نظریّه کپرنیک لهستانى، پایه هاى این هیئت، متزلزل شد و نظریّه بطلمیوس بعد از ۱۳۰۰ سال حکومت بر افکار مردم، مردود گردید. آراى کپرنیک، مرکزیّت ۱۳۰۰ ساله زمین را تکذیب کرد و او را از این منصب عالى، عزل نمود و به جاى آن خورشید، آن کره فروزان و آتشین، انتخاب گردید (البتّه نسبت به سیّارات) و از آن به بعد، زمین یکى از ستارگان سیّار به دور خورشید شناخته شد. کپرنیک طومار افلاک نه گانه را درهم نوردید و ستارگان را اجسامى معلّق در فضا معرّفى کرد، امّا او دلیل واضحى براى اثبات ادّعاى خود در دست نداشت.
تا اینکه کپلر ، منجّم و ریاضى دان آلمانى و گالیله، منجّم ایتالیایى به وسیله دوربین هاى کوچک اختراعى خود، نظرات کپرنیک را تأیید کردند. و بعد شخصى به نام راویله به کمک دوربین گالیله از عقاید او پشتیبانى کرد و سرانجام اساس هیئت جدید بر روى خرابه هاى هیئت قدیم به این ترتیب بنا شد که مرکز عالم (منظومه شمسى) خورشید است و شش ستاره سیّار عطارد، زهره، زمین، مرّیخ، مشترى و زحل به دور آن مى گردند و بعضى از ستارگان به دور این سیّارات در گردش هستند و آنها را اقمار مى نامند. به عنوان مثال کره ماه که به گرد کره زمین مى گردد، از اقمار زمین است. امّا ستارگان ثوابت، هر کدام براى خود عالمى دارند و در این فضاى بى کران، در مکانى بسیار دورتر از ما در گردش هستند.
این مطالب به وسیله تحقیقات دانشمندان فلک شناس قرن اخیر به صورت کامل ترى درآمده و بطلان نظریات فیسلوفان یونانی ، واضح و آشکار شده است .
[۱۱] کتابچه صوفی صومعه قدس/انتشارات مولی/سال ۸۹/صفحه ۴۹ ـ ۵۰