چهار دوره رنسانس
چهاردوره رنسانس
اولین دوره : رنسانس مسیحی – اروپایی
این رنسانس با گذار از اعتقادات قرون وسطایی مسیحیت و نیز تفسیر جدید از عالم و آدم شروع شد و پدیدآورندگان و خالق این اندیشه، دکارت، بیکن، کانت، هگل و... هستند. اکثر نویسندگان براین باورند که این گذار به شکل پیوسته و از دل سنت غربی صورت گرفته است. در مقابل، برخی از نویسندگان اسلامی معاصر نیز معتقدند که رنسانس غربی هرچند بیارتباط با اندیشهها، افراد و جریانهای غربی نیست، اما عامل اصلی آن آشوبی بود، که ترجمه علوم اسلامی، بهویژه فلسفه، در حد فاصل قرون یازده تا چهارده میلادی در اروپا ایجاد کرد. بر اساس این تفسیر، رنسانس اروپایی جوششیدرونی در اروپا محسوب نمیشود، بلکه جوهره آن، وامگیری از اندیشه اسلامی است، که از این دوره تاریخیِ اروپا در تاریخنگاری غربی تحت عنوان «عصر ترجمه» و از شور و نشاطی که در این دوره برای ترجمه آثار اسلامی به لاتینی به وجود آمده، تحت عنوان «نهضت ترجمه» یاد شده است.
دومین دوره : رنسانس اسلامی – سنی
این رنسانس با عنایت جهان اسلام به علوم، بهویژه فلسفه یونانی در حد فاصل قرنهای دو تا پنج هجری قمری، در جهان اسلام صورت گرفته است. در این دوره، مسلمانان فاتح اروپا در اسپانیا (اندلس) از علم و صنعت ویژهای برخوردار شدند. پیشرفت مسلمانان در این دوره، زمانی به چشم میآید که بدانیم همزمان با دوره قرون پایانی قرون وسطای مسیحی که اتفاقاً قرون خفقان و ستیز غربیها با علم است بوده است. در بازخوانی مستشرقین از تاریخ اسلامی و نیز در تاریخنگاری برخی از مسلمانان پیرو مستشرقین، از این دوره تحت عنوان «عصر زرین اسلامی» و از شور و نشاطی که در این دوره به تبع ترجمه آثار یونانی به عربی ایجاد شده، به «نهضت ترجمه» یاد شده است. در این دوره، جهان اسلام نه فقط در علوم عقلی، بلکه در بسیاری از علوم تجربی نیز رشد کردند.
سومین دوره : رنسانس اسلامی – شیعی
این رنسانس در قرن دهم هجری قمری و در عصر صفویه در ایران به وجود آمده است. در این عصر، نسبت به همه ادوار پیش از آن، فرصت مناسبتری جهت حضور عالمان شیعه در دربار سیاسی فراهم شده است. البته هر چند عالمان شیعه نتوانستند در این عصر، خود، مستقیماً بر مسند حکومت بنشینند، اما آنها به خوبی توانستند نظارت فائقه خود را در جهتدهی به برنامههای حکومتی اعمال کنند. در این عصر، ایرانیان در اکثر علوم و فنون، رشد چشمگیر و فوقالعادهای داشتند، تا جایی که اعجاب بسیاری از مسافران، سیاحان، مبلغان و برخی از سیاستمداران اروپایی را برانگیخت.
در مقایسه میان این سه رنسانس، توجه به دو نکته حایز اهمیت است، که عبارتند از :
اول اینکه، هم رنسانس اسلامی سنی و هم یکی از دو تفسیر رنسانس مسیحی اروپایی، «رنسانس از بیرون» هستند؛ بدین معنی که عاملی بیرونی راهبر آن بوده است. این در حالی است که رنسانس اسلامیشیعی در عصر صفویه، اساساً «رنسانس از درون» بوده و وامدار هیچ جریان مذهبی فکری بیرون از جریان تشیع نمیباشد.
دوم اینکه، هم رنسانس مسیحی اروپایی و هم رنسانس اسلامی سنی در تاریخنگاری رسمی غربی و نیز در تاریخنگاری رسمی جهان اسلام (که بیشتر رنگ و بوی تسنن دارد)، به رسمیت شناخته شدهاند و راجع به آنها کتابهای زیادی نوشته شده است، اما رنسانس اسلامی شیعی، نه تنها در تاریخنگاری غربی و تاریخنگاری اسلامی، مورد توجه قرار نگرفته، بلکه مورد بیمهری و حتی انکار نیز واقع شده است.( احمد رهدار
مجله پگاه حوزه 1389 شماره 280).
چهارمین دوره:رنسانس انقلاب اسلامی ایران
انقلاب اسلامی ایران در حیطهها و زمینههای مختلف، در میان انقلابهای معاصر جهان منحصر به فرد و بی نظیر است. انقلاب اسلامی هم از نظر حجم داخلی ناشی از انقلاب و هم میزان تأثیرگذاری بینالمللی و هم از نظر اقشار و گروههای شرکتکننده و میزان حضور مردمی در صحنه، سرآمد انقلابهای معاصر است. از نظر مقایسهای صاحب نظران متفقالقولند که تقریباً تمامی اقشار مردم - که به همین دلیل به این انقلاب فراطبقاتی نیز گفته میشود - به جز جمعیت اندکی یعنی وابستگان رژیم پهلوی- در صحنهی انقلاب اسلامی حضور یافتند. این حضور بسیار گسترده و بینظیر به رهبری قاطع و هوشیارانهی حضرت امام خمینی(ره) توانست به سرعت در همهی شهرها و روستاها، صحنه را در اختیار گرفته و امکان هر گونه ابتکار عملی را از رژیم شاه و حامیانش سلب و انقلاب را به سرعت و با تلفات و خسارات نسبی کمتر به سوی پیروزی رهنمون گردد.
همانطور که رهبری معظم انقلاب در بیانیهی گام دوم فرمودند آرمانهای این انقلاب، آزادی، اخلاق، معنویت، عدالت، استقلال، عزت، عقلانیت و برادری به دلیل سرشته بودن با فطرت هرگز بیمصرف نمیشوند. انقلاب اسلامی ایران، تنها انقلابی است که در این ۴۰ سال به خوبی آرمانهایش را حفظ نموده و همچنان از آنها دفاع، بر آنها تأکید و برای دستیابی به آنها تلاش میکند. این امر زمانی بهتر درک میشود که به سرنوشت آرمانهای انقلابهای معاصر دیگر توجه کنیم:
۱- در انقلاب سال ۱۷۸۹ فرانسه، شعار انقلابیها در ابتدا آزادی و برابری بود، هیچ معنی و مصداق روشنی نداشت و همراه با تفرقهی رهبران انقلابی، ابتدا به مشروطهی سلطنتی میرابو (۱۷۹۱)، سپس به جمهوری بورژوازی دانتون (۱۷۹۲) و بعد از آن به جمهوری مساوات روبسپیر ۱۷۹۳ انجامید. سپس در ۱۷۹۹ و بعد از شکست "حکومت هیئت مدیره" که در ۱۷۹۵ به قدرت رسیده بود؛ "امپراطوری اول" به ریاست ناپلئون ایجاد و با شکست او در جنگهای ناپلئونی در ۱۸۱۵ انقلاب پایان یافت.
۲- در انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ روسیه که به رهبری لنین صورت گرفت، محور شعارها مقابله با غرب امپریالیست بود که به دلیل درگیری در جنگهای امپریالیستی ضعیف شده و دچار انقلابهای سوسیالیستی خواهد شد. اما در دورهی جوزف استالین، اتحاد شوروی در جنگ جهانی دوم در کنار امپریالیستها قرار گرفت و سپس در سال ۱۹۵۶ قدرت در دستان خروشچف قرار گرفت که معتقد به تشنجزدایی با غرب (دتانت) بود و با توجه به ورود دنیا به بمب هستهای میگفت که بمب اتم طبقه نمیشناسد. در این زمان جنگ سرد مسکو – پکن مهمتر از جنگ سرد مسکو – واشنگتن بود. چین نیز در ۱۹۴۹ دستخوش انقلاب مارکسیستی به رهبری مائو شده بود.
۳- در انقلاب ۱۹۶۲ الجزایر، الجزایریها با شعار اسلام دین ماست، الجزایر وطن ماست و عربی زبان ماست، به نبرد با فرانسویهایی پرداختند که تصور نمیکردند روزی باید الجزایر را ترک کنند و در اقدامی طولانیمدت به تغییرات فرهنگی در الجزایر نیز همت گمارده بودند. ملت الجزایر موفق شد در سال ۱۹۶۲ فرانسویها را از کشور خود اخراج کند، اما دولتمردان الجزایری از شعارهای انقلابی و به ویژه استقلال به دست آمده و شعارو حفظ هویت فرهنگی خود دفاع نکردند و به همین نسبت امروزه الجزایر را پیشرفته و کاملاً مستقل نمیبینیم.( دکتر مصطفی ملکوتیان، استاد علوم سیاسی).
سه مواجهه بزرگ ما با غرب
یکی از اصول مهم وشعارهای انقلاب اسلامی ایران ( نه شرقی ونه غربی جمهوری اسلامی) بود.
لکن باید به تاریخ ولایه های این مواجهه توجه شود.
ما سه مواجهه بزرگ با غرب داشته ایم که توجه به آن بسیار مهم است. والبته این مواجههی عنصر اسلامی وایرانی و بهویژه لایهی تفکر دینیاش را با اندیشهی غرب، یک مواجههی تکاملی و مثبت میبینیم. یعنی وقتی پانصد سال مواجههی ما را با غرب جدید، از صفویه تا انقلاب اسلامی را مطالعه میکنید، میبینید این حرکت تکاملی بوده است. ورود غرب جدید به عالم ایران در سه مرحله صورت گرفته است و هر مرحله با یک چهره.
نخستین مرحله : نخستین چهرهی ورود غرب به عالم ایرانی، چهرهی کلامی-مسیحی غرب است. چهرهای است که بیشتر در عصر صفویه تا ابتدای قاجار شاهدش هستیم؛ چهرهای است که میسیونرهای مسیحی به ایران میآیند و از مسیحیت دفاع میکنند. لسان حضور آنها لسان کلامی است و به تأسیس کلیسا و برپاکردن مدارس میپردازند و در اوج آن نگارش کتابهایی علیه اسلام است.
جریان دینی با این چهرهی غرب مواجههی فوقالعاده فعالانه نشان داد. حوزهی علمیهی اصفهان در عصر صفویه بسیار قوی عمل کرد. عالمان شیعی جلسات مناظرهی متعدد، از جمله دهها جلسهی مناظره در درون کاخ صفوی با کشیشهای مسیحی راه انداختند.
اوج تبلیغات در عصر و زمان «هنری مارتین» و اوایل قاجار و دورهی فتحعلی شاه قاجار است. او یک کشیش انگلیسی است که به هندوستان رفته و انجیل را به فارسی ترجمهکرده است. بعد به شیراز آمده و کتابی به نام «میزانالحق» مشابه کتاب «آیات شیطانی» نوشته است. با این تفاوت که کتاب آیات شیطانی در نقد قرآن است و کتاب «میزانالحق» در نقد پیغمبر خاتم است. آنقدر فضای دینی آن موقع نشاط داشت و فعال بود که در فاصلهی نزدیک به ده سال، قریب به سی نقد بر این کتاب نوشته شد؛ آن هم توسط بزرگان و مراجع تقلیدی همچون میرزای قمی، ملا احمد نراقی، ملا احمد کرمانشاهی و ....
این چهرهی غرب، کمترین راندمان را در ایران داشت. طبق سفرنامهها و گزارشهایی که خود غربیها نوشتهاند، در سیصد سال حضور پررنگ چهرهی کلامی-مسیحی غرب در ایران، نتوانستهاند حتی سی ایرانی را مسیحی کنند.
دومین مرحله : چهرهی ورود غرب به ایران چهرهی سیاسی، نظامی و اقتصادیاش است . که در ابتدای قاجار شروع میشود و تا آستانهی مشروطه ادامه دارد. تبلور این چهره همان است که در جنگهای ایران و روس اشاره شد؛ بعد هم در قراردادهای ننگینی است که یکی پس از دیگری در عهد قاجار بر ما تحمیل شد.
تقابل جریان دینی ما در برابر این چهره، راهاندازی جنبشهای آزادیبخش بود که بسیار موفق بود. حتی در همان جنگهای ایران و روس که ما شکست خوردیم، اگر از زاویهی دیگری نگاه کنیم، اوج پیروزی ما بود. واقعیت قضیه این بود که روسیه به ایران حمله نکرد که هفده ایالت ما را بگیرد، بلکه حمله کرد که اثر مسیحیت پترکبیر تا دریای عمان برسد. روسیه میخواست خود را به دریای آزاد وصل کند؛ قدرت و انگیزهی این را هم داشت. جامعهی مللی در کار نبود و هر کشور قلدری میتوانست به هر جایی حمله کند و خاک آنجا را گرفته، ضمیمهی خودش کند.
رسائل و فتاوای جهادی عالمان دینی و حضور عالمان دینی و مراجع تقلید در این جنگها باعث شد مقاومت ایران آنقدر بالا برود، که کشوری که حمله کرده است تا به دریای عمان برسد، تنها هفده ایالت بهدست آورد. البته عدد هفده به دلیل تمرکز جمعیت در شمال و نزدیکی شهرها به یکدیگر است و از نظر جغرافیای خیلی وسعت ندارد. ما ناراحتیم که چرا همان را هم از ما گرفتند؛ اما در هرحال وقتی از این زاویه نگاه میکنید، خود این جنگهای ایران و روس یک توفیق و یک پیروزی برای ما است.
از جنبشهای آزادیبخش این دوران میتوان از نهضت «میرزا مسیح مجتهد تهرانی»، نهضت ضد ماسونی «ملاعلی کنی» و «سید صالح عرب»، نهضت «میرزایشیرازی»، خودآگاهی اقتصادی ما در شرکت اسلامیه و ... را نام برد. برآیند این نهضتها نوعی خودآگاهی سیاسی، نظامی و اقتصادی در برابر سلطهی غرب است و واقع این است که موفق است. چیزی نزدیک به صد قرارداد ننگین در عصر قاجار علیه ما بسته شد که قریب به هفتاد تا هشتاد مورد از این قراردادها هیچوقت عملی نشد. دلیل آن فشار علمای دینی بود. آنها قراردادهای ننگین زیادی به ما تحمیل میکردند، اما خیلی از این قراردادها را ما بههم زدیم.
متأسفانه ما تنها تعداد کمی از این نهضتهای بزرگ را در تاریخمان ذکر میکنیم. مثلا لغو قرارداد «رژی و تالبوت» را با سروصدا در تاریخنگاری خود میآوریم، اما دهها قرارداد خرد و کلان دیگر هست که علما مانع شدند و صحبتی از آنها نیست. مثلا خیلیها نمیدانند نهضت ضد ماسونی چیست؟ حتی تعبیر نهضت «میرزا مسیح مجتهد تهرانی» در تاریخنگاری ما نهتنها تحت عنوان نهضت یاد نشده است، بلکه تحت عنوان ماجرای قتل «گری بایدوف» آمده است؛ یعنی ما یک نهضت دینی را به کشتهشدن یک فرد روسی تقلیل دادهایم. به این قضیه توجه نداریم که گریبایدوف بعد از جنگهای ایران و روس به ایران آمد، در آن زمان روحیهی عنصر ایرانی بسیار خراب بود و دشمن آنقدر رو داشت کهگری بایدوف که تنها یک سفیر بود، وارد کاخ فتحعلی شاه قاجار شد و به شاه اهانت کرد! با چکمه داخل کاخ شد و بعد برخی از زنان گرجی را که شوهران ایرانی داشتند به سفارت احضار و به آنها تجاوز کرد. این خبر که به مجتهد مقیم پایتخت، میرزا مسیح مجتهد تهرانی، رسید فتوا داد که اینها باید کشته شوند. بازار تعطیل شد و مردم به سفارت روس حمله کردند، نه تنها گریبایدوف، بلکه 22 دیپلمات روسی همراه او را همهشان یکجا کشتند و سفارت یک کشور بیگانهی قلدر گرفته شد؛ چیزی در ردهی فتح لانهی جاسوسی آمریکا. این کار آنقدر با توفیق انجام شد که کشور روسیه که در جنگ با عثمانی بود و نمیخواست جبههی دیگری باز کند، تیمی را به ایران فرستاد تا از ملت ایران عذرخواهی کنند؛ با اینکه ایران دیپلماتهای آنها را کشتهبود.
این اولین باری است که عنصر ایرانی با تکیه بر فتوای یک مجتهد، بدون هرگونه دخالت عنصر دربار، به جنگ یک کشور بیگانه رفته است. این قضیه نه تنها یک نوع خودآگاهی برای عنصر ایرانی به وجود آورد، بلکه میتوان گفت توفیق تمام نهضتهای دینی پس از آن مرهون توفیق نهضت میرزا مسیح مجتهد تهرانی است. این بدان معناست که ما حرکتی رو به جلو داشتهایم.
شرکت اسلامیهی اصفهان نیز در سال 1360 هجری قمری، یعنی شش، هفت سال بعد از نهضت تنباکو توسط آقا نجفی اصفهانی، رئیس حوزهی علمیهی اصفهان و مرجع تقلید مقیم این خطه، با همکاری تجار اصفهانی و تهرانی تأسیس شد و در شهرهایی هچون بمبئی، دهلی، قاهره، بغداد، سن پترزبورگ، مسکو، برلین، ژنو، لندن، پاریس و ... نمایندگی فروش داشت؛ چیزی شبیه شرکتهای فراملیتی امروز. اساسنامهی این شرکت 22 بند دارد که در چندین بند آن، این خودآگاهی اقتصادی تصریح شده است. در اساسنامه آمده است که ما این شرکت را برای قطع ید استعمار راه انداختهایم؛ برای اینکه مردم ما در ملبوسات خود وابسته به بیگانه نشوند.
چند ده مجتهد فتوا دادند که مردم باید از پارچههای این شرکت استفاده کنند. این عمل منحصر به فرد است. چند تن از مراجع تقلید از نجف برای مظفرالدینشاه نامه دادند که لازم است شاه و دستگاه دیوانسالاری هم از پارچههای این شرکت استفاده کنند. هشت مرجع تقلید مقیم بلاد مختلف ایران بیانیهی مشترکی دادند که متعهد میشویم خطبهی عقد و طلاق کسانی که از پارچههای این شرکت استفاده نمیکنند، نمیخوانیم، معاملات آنها را ثبت نمیکنیم - در آن زمان معاملات و خرید و فروشها در خانهی علما ثبت میشد و چیزی به نام ادارهی ثبت احوال وجود نداشت- بر جنازهی آنها نماز نمیخوانیم، کفن و دفن آنها را بر عهده نمیگیریم و به مهمانی آنها نمیرویم. این اوج خودآگاهی اقتصادی ما در برابر چهرهی سیاسی، نظامی و اقتصادی غرب است. این روند رو به تعالی بوده است.
سومین مرحله: چهرهی غرب در ایران چهرهی نرمافزاری، فکری و فرهنگی است که در آستانهی مشروطه وارد ایران شد و تا انقلاب اسلامی ادامه داشت که همراه با ادبیات آزادی، برابری، مساوات، حکومت مشروطه، حقوق ملت و... بود.
جریان دینی ما در برابر این چهرهیغرب تولید دهها رسالهی فقه سیاسیبود که در عصر مشروطه همچون رسالهی «تنبیه الامه و تنزیه المله» مرحوم نائینی بود. مسئلهی بیشتر این رسالهها این بود که جایگاه مردم چیست؟ آزادی، برابری و مساوات یعنی چه؟ حکومت شوریه یا حکومت مشروطه و حکومت استبداد به چه معناست؟ نقش دین و نقش علما در حکومت چیست؟ اینها بهعنوان پادزهری مناسب در برابر غرب تبیین کردند.
در مشروطه پیکرهی کامل غرب وارد ایران شد؛ یعنی در هر سه لایهی کلامی-مسیحی، لایهی سیاسی، نظامی و اقتصادی و لایهی نرمافزاری و فکری. از مشروطه تا انقلاب اسلامی، عنصر ایرانی فرصت داشت در این پیکره تأمل و نسبت خود را با آن مشخص کند.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) این را نشان داد که ما از این پیکره رد شدیم؛ ما با انقلاب اسلامی از کلیت غرب گذر کردیم. رنگ غرب در پیکر تاریخ ما بود و ما با پیروزی انقلاب اسلامی از کلیت آن رد شدیم. ما این را نمیپذیریم که حرکت تاریخی ما کاملا غربزده بوده است. درست است که لایهای از اجتماع ما -لایهی روشنفکری- واداده است و همچنان هم غربی است، اما حرکت تاریخی و جهتگیری تاریخی ما معطوف به غرب نیست. ما غرب را رد کردهایم و پشت سر گذاشتهایم. حرکت کلان تاریخی ما در پانصد سال اخیر حرکتی تکاملی بوده است. حتی در مقایسه با رنسانس سنی حرکت مثبت و رو به جلو بوده است. این حرکت بر محور خودآگاهی دینی ما و بر محور جریان فکر دینی ما هم بوده است؛ ما باید این کلاننگری را در حرکت تاریخیمان داشته باشیم.(مجله سوره (52-53) شماره چهارم ).
باید توجه داشته باشیم ما از این سه مرحله مواجهه با غرب عبور کرده ایم ورهبری ومردم درمسیرگام دوم انقلاب پرشکوهمند همچنان به پیش می روند لکن روشنفکرزده ها غربی ووابستگان فکری به غرب که بسیاری ازآنها سد بزرگی دراین مسیرهستند همچنان مانع تراشی نظری وعملی می کنند. اگرگام دوم انقلاب اسلامی را عبوراز این ته ماندها ورسیدن به اهداف هفت گانه گام دوم انقلاب نام گذاری کنیم بی مناسبت نیست.
درخاتمه این یاد داشت به سخن هوشمندانه وراهبردی معمارانقلاب اسلامی اشاره می کنم:
حضرت امام خمینی (قدس الله اسراه) در رابطه با شروع بکار مراکز تربیت معلم پیامی خطاب به فرهنگیان و مسئولان و دانشجویان مراکز تربیت معلم فرستادند. حضرت امام خمینی در پیام خود فرمودند: «... ضربههای مهلکی که به کشور مظلوم ما در این پنجاه سال اخیر از دانشگاهها و اساتید منحرفی که با تربیت غربی بر مراکز علم و تربیت حکمفرما بودند وارد آمد از سرنیزة رضاخان و پسرش وارد نشد... ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت...».
هدف ما انسانی است که محبوب خدا باشد.