گزارش داستان دین وعلم(1)
1-باید به عنوان مقدمه بنویسم که این دغدغه برای من از کجا شروع شد.
بعد از دیپلم دهه اول عمررا تحصیل کردم وبعد دردهه دوم عمرم به تحصیل وتدریس در حوزه ودانشگاه گذشت که بیشتررشته فلسفه وعرفان را دنبال می کردم . لکن در دهه سوم وچهارم عمرم بیشتربه تدریس وپژوهش گذشت. دررشته عرفان با چند سوال اساسی وبنیادی روبروشدم:
اول : آیا عرفان دین است یا علم؟
دوم اینکه آیا عرفان اسلامی داریم؟ یعنی اینکه آیا بخشی ازدین عرفان است؟
سوم آیا عرفان درشرق وغرب ؛ دین است یا علم ؟
چهارم آیا می توان بین عرفان اسلامی (برفرض اثبات وثبوت) وعرفانهای دیگرتطبیق کرد؟
( برای علم عرفان تطبیقی چند علم مورد نیاز است؟ اسلام شناسی ؛ عرفان شناسی اسلامی ؛ معرفت شناسی و معرفت شناسی اسلامی ومعرفت شناسی عرفانی ؛ فلسفه عرفان اسلامی ؛ تاریخ عرفان اسلامی ؛ روش شناسی عرفان اسلامی و همچنین مشابه همین علوم درعرفان های شرق وغرب و ادبیات وزبان های خارجی)
و پیش نیازهای این سوالات چیست؟
برای جواب به این سوالات با سوال اساسی وبنیادی دیگری روبرو شدم و آن اینکه:
الف-تعریف دین وعلم چیست؟
ب-تفاوت واشتراک و دیگرروابط بین این دو مفهوم چیست؟
وبرای من واضح شد تا این دو کلمه برای من عرض وطول وعمقش خوب روشن نگردد هیچ تحقیق و پژوهش جدی در باره عرفان نمی توان انجام داد. وقتی این مسئله را دنبال کردم به نتایج شگرفی رسیدم که بخشی از آن را با شما به اشتراک می گذارم.
2-درباره علم ودین کتابهای خوبی تدوین شده است که می تواند منبع خوبی برای مطالعه و تحقیق وتامل باشد که می توان به نمونه های زیراشاره کرد.
اول کتاب دین و علم ؛ ایان باربور؛ ترجمه پیروز فطورچی ؛ در ۹۱۰ صفحه ؛ توسط ناشر : سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی . این کتاب بسیارمهم دراین موضوع است.
کتاب حاضر، ترجمه کتاب جامعی است که ایان باربور در سال ۱۹۹۸ آن را با عنوان دین و علم ؛ مسائل تاریخی و معاصر منتشر ساخت. کتاب دین و علم که تلفیق سنجیده ای است از دو کتاب مسائلی در باب علم و دین ؛ و دین در عصر علم، علاوه بر اینکه بر پژوهش های علمی متأخر مشتمل است، پژوهش های دینی و کلامی جدید و نیز رویکردهای نو در بررسی تاریخ ارتباط علم و دین را نیز مدنظر قرار داده است. نویسنده غرض از تألیف کتاب را کندوکاوی برای تعیین جایگاه دین در دوران علم و نیز ارائه تفسیری از دین معرفی می کند و در صدد آن است که بتواند هم پاسخگوی ایمان مذهبی باشد و هم به علوم معاصر عنایت داشته باشد.
این کتاب به موضوع بررسی رابطه علم و دین می پردازد. تاریخ ارتباط علم و دین دارای قدمت زیادی است، اما بررسی ارتباط علم و دین، به طور کلی و پیامدهای فلسفی- الهیاتی علوم معاصر، به طور خاص، تا اواسط قرن حاضر به صورتی متمرکز و منسجم انجام نشده بود.
دوم کتاب درآمدی بر علم و دین ؛ مؤلف: الیستر مکگراث ناشر: دانشگاه لرستان مترجم: فاطمه احمدی ویراستاران: رضا حسینی، نجمه بیات زبان: فارسی ؛ صفحات کتاب 298 است.
سوم کتاب شرح رساله رابطه علم و دین ؛ مؤلف: داود صمدیآملی ناشر: روح و ریحان می باشد که متن کتاب از آیت الله حسن حسن زاده آملی می باشد و سوالاتی که ازایشان درباره علم ودین شده است.
دراین یاد داشت به همین سه منبع اکتفا می کنیم. و عزیزان را به کاوشهای دیگرارجاع می دهم.
3- برای رسیدن به جواب این سوال که دین و علم چیست ؟ وروابط آن کدام است ؟
اول باید علم ودین را تعریف کرد . تعریف علم ودین بسیار مشکل است. اصولا کلماتی که بسیار استعمال می گردد و کاربرد و کارکردهای متفاوتی دارند تعریف آن بسیار مشکل است . هرکسی از زاویه ای این دو کلمه را تعریف کرده و درهررشته علمی نسبت به آن رشته این دو کلمه را تعریف کرده است ؛ برای همین این دو کلمه صدها تعریف شده است. بیشتر تعریفها ناظر به بخشی از دین ویا علم است.
برای شناخت علم بهترین راه تعریف خود علم است که ازدیرزمان مورد تعریف واقع شده است. پیش ران تعاریف علم مربوط به فلاسفه ودانشمندان دینی وعلوم طبیعی بوده است.
که هرکدام براساس هدف خود علم راتعریف کرده اند که همه آنها بنوعی درست است زیرا که از زاویه ای به علم نگاه کرده اند.
در تعریف علم چیست ما با سه دیدگاه کلان روبرو هستیم:
الف- تعریف علم ازدیدگاه فلاسفه
ب-تعریف علم ازدیدگاه دانشمندان دینی
ج- تعریف علم ازدیدگاه علوم معاصرمثل تجربی یا طبیعی یا .....
“علم” از واژه لاتین (science) مشتق شده است. علم در معنای اصطلاحی روشی است نظام مند درباره نگرش انسان به طبیعت که با روش های معین بدست می آید و هدف آن برقراری رابطه ثابت بین پدیدارهاست. امروزه شاید بتوان پنج تعریف از ماهیت « علم» ارائه داد:
۱- علم به مثابه کار دانشمند(تعریف نخست، علم را ذیل عنوان کار دانشمند تعریف می کند و به نوعی پاسخ به این پرسش است که « دانشمند کیست؟» واضح است که دانشمند کسی است که به کار علم مشغول است. این تعریف ارزش خاصی ندارد، چرا که برای ارائه تعریف علم، مفهوم دانشمند را پیش کشیده و برای تعریف دانشمند، مفهوم علم را. بنابراین، این تعریف دوری (circular) است و هیچ معرفت جدیدی به ما نمی دهد.)
۲- علم به مثابه تکنولوژی(در تعریف دوم، هیچ تمایزی میان علم و تکنولوژی وجود ندارد. علم، پل ها، قرص های ویتامین، سفرهای فضایی و بمب های هسته ای است.
به واقع ابهتی که علم داراست، آمیزه ای است از تحسین رفاه و آسایشی که دانش علمی به ارمغان آورده و دلهره از آن سنخ ویرانگری که ممکن است همین دانش پدید آورد. حقیقتی که در این تصور از دانش نهفته، این است که به علم بعنوان ناجی بشریت یا ویرانگری محتمل می توان نگاه کرد. علم سیطره و درک بی سابقه ای از طبیعت را به انسان داده است. بین علم و تکنولوژی تمایزات مهمی وجود دارد. تکنولوژی نمایانگر کاربرد داشن علمی در صنعت، هنر و همه گونه مسائل علمی است.)
۳- علم به مثابه خیر و خوبی(در تعریف سوم علم به مثابه هر آنچه درست و نیکوست، هر آنچه خیر است و صحیح مطرح می شود. در نزد عامه هم این تعریف بسیار معمول است. بارها شنیده ام که حتی افراد دور از دانش نیز برای تایید پندارها و اعتقادات خودشان بر علمی بودن آنها تاکید می کنند و اصرار دارند که اخبار و گفته ها و محصولاتشان علمی است. آنها نمی خواهند گفته هایشان غیر علمی باشد چرا که در نظر عامه مردم واژه غیر علمی واژه نادرستی است. از همین رو که حتی فروشنده مهره مار یا فروشندگان سنگ ماه تولد هم اصرار دارند که محصولاتشان مورد تایید علم است. بیشتر مجریان برنامه های فریب عمومی این معنای ضمنی را در نظر دارند که وقتی می گویند فلان چیز علمی است، صرفا مرادشان اسن است که آن چیز خوبی است. بارها شنیده ام که باورمندان به توانایی های فرا طبیعی، اصرار دارند که کارشان علمی است و علم هم اعمال و باورهای آنان را تایید می کند.) یعنی تعریف کوچه بازاری ازعلم.
۴- علم به مثابه نهاد(چهارمین تعریف، علم را همچون نهاد می داند. علم حمایت دولت ها، منابع مالی سازمان های اقتصادی و تسهیلات دانشگاه های بزرگ و سازمان های آموزشی دیگر را بدست آورده است. به واقع این نتیجه نهادی شدن علم در فرهنگ جوامع انسانی است. معنای نهادی شدن علمی بسیار فراتر از اینهاست. این به آن معناست که پژوهش علمی، کاری مشترک شده که حمایت دانشمندان بسیاری را لازم دارد. معیارهای مشترک در جامعه علمی، پیامدهای تکنولوژیکی احتمالی، به ویژه از نظر بودجه عمومی علم، همه و همه سبب شده که یک تعریف از علم مبتنی بر علم به مثابه نهاد در نظر گرفته شود.)
۵- علم به مثابه کار آزمایشگاهی(آنچه که علم را از دیگر فعالیت ها متمایز می کند این است که علم در آزمایشگاه دنبال می شود. حتی جایی که آن آزمایشگاه ممکن است لبه آتشفشان ، ژرفای اقیانوس، یا فضای بیرون زمین باشد. دانشمندان در شرایط کنترل شده ای در آزمایشگاه ها کار می کنند و امور واقع طبیعت را بررسی می کنند. شاید گمراه کننده ترین بینش به علم، از همین درآمیختگی علم با آزمایشگاه ناشی می شود، ولی با تمام این تفاسیر این مدل هم به نوعی تعریفی از علم ارائه می دهد، هرچند که این تعریف اساسا نیازمند شرح و بسطی به مراتب بیش از اینهاست.). (نویسنده: عرفان کسرایی – دانشگاه کاسل آلمان).
بعضی دیگرتعریف علم را با نسبت تاریخ وادوار آن وتکامل بشر ونهاد علم به چهاردوره تعریف کرده اند.
1.دوره سواد آموزی – خواندن و نوشتن
۲.دوره آموزش فن آوری -انواع وسایل و تکنولوژی
۳.دوره سبک زندگی و راه وروش زندگی
4-دوره واقعیت مجازی-واقعیت افزوده-متاورس که هم اکنون بشر به سوی آن در حالت حرکت است.
تعریف علم از دیدگاه فیلسوفان
مبحث علم از مباحث مهم و یکی از مسائل مشکل فلسفی است.( مسئله علم در فلسفه در جاهای مختلف بیان شده است. این مسئله گاهی در مباحث علم و عالم و معلوم مطرح میشود، گاهی در مقولات عشر که از کیف و انواع آن بحث می شود به عنوان کیف نفسانی مطرح میشود و گاهی در بخش علم النفس به مناسبت مباحث نفس و فعالیتها و حالات آن مطرح می گردد؛ برای مثال بوعلی در کتاب اشارات، نمط سوم، اشارهای به احوال نفس و قوای آن دارد که در ضمن آن مباحث، شناخت و ادراک را تعریف میکند و صدرالمتألهین نیز در برخی کتابهای خود از جمله اسفار در جاهای متعدد، بحث وجود ذهنی و علم را مطرح میکند؛ برای مثال، در جلد اول اسفار به اثبات وجود ذهنی میپردازد و در جلد سوم، مرحله دهم را به تعریف علم و بیان انواع ادراک و مطالب مفصّل در این زمینه اختصاص میدهد و در جلد ششم اسفار که بحث علم الهی را مطرح میکند، به تناسب مطالبی را در مورد علم به طور کلی بیان میکند.).
1-جمع بسیاری از دانشمندان آن را از مقوله کیف و به معنای حصول چیزی در ذهن دانستهاند. گروهی آن را از مقوله انفعال پنداشته و آن را به انفعال ذهن از صورت اشیای خارجی تفسیر کردهاند.
2-عدهای آن را از مقوله اضافه شمرده و به رابطه میان عالم و معلوم تعبیر کردهاند.
3-جمعی آن را بیرون از مقالات ده گانه و به معنای نوعی از وجود اشیا در ذهن دانستهاند، زیرا وجود مقابل ماهیت است و داخل در مقولهای نیست. (.ر. ک. جواد آملی، معرفت شناسی در قرآن، ص 47 - 55.) این، نظریه ملاصدرای شیرازی است. ایشان علم را از سنخ وجود و به معنای حضور معلوم نزد عالم میداند. (ملاصدرا، اسفار، ج 6، ص 63).
4-ابوعلی سینا نیز علم را ادراک مثال و نمونه اشیای خارجی میشمرد، خواه برای آن اشیا حقیقتی در خارج باشد یا نباشد و آن مثال با شیء خارجی به حسب ماهیت یکی است، ولی به حسب وجود متفاوت است. (إدراک الشیء هو أن تکون حقیقة متمثلّه عند المدرک یشاهدها ما به یدرک فإمّا أن تکون تلک الحقیقة نفس حقیقة الشیء الخارج عن المدرک إذا أدرک فتکون حقیقة مالا وجود له بالفعل فی الأعیان الخارجیة مثل کثیر من الأشکال الهندسیّة بل کثیر من المفروضات التی لا تتحق أصلاً أوتکون مثال حقیقة مرتسماً فی ذات المدرک غیرمباین له و هو الباقی (ابن سینا، اشارات و تنبیهات، ج 2، ص 18 - 31).).
درعلم منطق نیز علم را به حصول صورت شیء در نزد عقل تعریف نمودهاند. ابن سینا در تعلیقات و ملاصدرا در مفاتیح الغیب به همین معنا اشاره دارند. (ملاصدرا میگوید: العلم صورة حاصلة من الشیء فی النفس. ابن سینا میگوید: العلم هو حصول صور المعلومات فی النفس.).
5-امام فخر رازی پس از ابطال اقوال مختلف در تعریف علم میگوید: علم به اشیا سبب شناخت آنها و امتیازشان از یکدیگر میشود، آنگاه چگونه ممکن است خود علم برای ما شناخته شده نباشد، در حالی که معرِّف شناخته شدهتر از معرَّف است. او میگوید: علم حالتی نفسانی است که انسان به طور واضح آن را در خود مییابد و هر چه که چنین باشد تعریفش امکان ندارد. ((یشبه أن یکون) التعریف بالحدّ و الرسم ممتنعاً: لأنّه هو الحاکم بامتیاز کلّ شیء عمّاعدا، فکیف لا یمیّز نفسه عن غیره و لأنّ کلّ ما یعرف به العلم فالعلم أعرف منه لأنّه حالة نفسانیّة یجدها الحیّ من نفسه أبداً من غیر لبس و لا اشتباه و ما هذا شأنه یتعذّر تعریفه.) وی معتقد است که اگر مفهوم علم از مفاهیم نظری باشد نه بدیهی، باید بر این مسئله که به اشیا علم پیدا کردهایم نیز دلیل اقامه کنیم، حال آن که هرگز چنین نیست، پس علم از مفاهیم نظری شمرده نمیشود، بلکه مفهومی بدیهی و بینیاز از تعریف است. (فخرالدین رازی، مباحث مشرقیه، ج 1، ص 331.).
برخی از آن جهت که شناخت و تعقل را برای وجود مجرد از ماده، ممکن میدانند، علم را مفهومی سلبی شمردهاند. شیخ شهاب الدّین سهروردی این نظریه را به ارسطو نسبت داده که در عالم رؤیا او را با حقیقت علم آشنا کرده و گفته است که تعقل حضور شیء برای ذات مجرد از ماده و به بیان دیگر عدم غیبت شیء از آن است. (إنّ التعقّل هو حضور الشیء للذات المجرّد عن المادّة و إن شئت قلت: عدم غیبته عنها.) و (شهاب الدّین سهروردی، تلویحات، ص 71.).
تعریف فلاسفه بیشترتاظر به وجود و ذات علم ومجرد وعدم مجرد و یا نورباطنی می باشد.
مفهوم علم در متون اسلامی
درآمد «قل هل یستوی الّذین یعلمون والّذین لا یعلمون» (سوره زمر، آیه 9) هیچ مکتبی مانند اسلام برای علم و معرفت ارزش قایل نیست و هیچ دینی مانند اسلام مردم را از خطر جهل تحذیر نکرده است . اسلام علم را اساس همه ارزشها و جهل را ریشه همه مفاسد فردی و اجتماعی و انسان را در هر حرکتی نیازمند شناخت می داند و از او می خواهد که عقاید ، اخلاق و اعمالش مبنای علمی داشته باشد . اما کدام علم و کدام معرفت ؟ کدام علم معیار ارزش انسان است و موجب تکامل او ؟ چه دانشی به او سود می رساند و راه او را در دنیا و آخرت هموار می کند ؟ و آخر اینکه تشویقها و تأکیدهای اسلام نسبت به علم ، ناظر به چیست ؟
مفهوم علم در متون اسلامی بررسی موارد کاربرد واژه علم در متون اسلامی نشان می دهد که علم در اسلام دو مفهوم دارد : یکی را حقیقت و اصل علم می نامیم و دیگری را ظاهر و فرع آن . از نظر اسلام علم حقیقت و جوهری دارد و ظاهر و پوسته ای . انواع علوم رسمی _ اعم از اسلامی و غیر اسلامی _ پوسته علم محسوب می شوند و حقیقت علم و معرفت چیز دیگری است . آنجا که گفته می شود : «خدا و فرشتگان و دانشمندان گواهی می دهند که جز او هیچ معبودی نیست» (سوره بقره، آیه 185) و یا «آنان که دانش یافته اند می دانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ، حقّ است» (سوره فاطر، آیه 28) و یا «از میان بندگان خدا تنها دانایان از او بیم دارند» (سوره جاثیه، آیه 23) ، سخن از حقیقت و جوهر علم است . وآنجا که گفته می شود : «فقط پس از آن که علم برایشان حاصل آمد ، راه تفرقه پیمودند» (سوره شوری، آیه 14) و یا «کسانی که کتابِ آسمانی به آنان داده شده با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم برای آنان حاصل آمد» (سوره آل عمران، آیه 19) ، سخن از ظاهر و پوسته علم است . در اینجا سه سؤال مطرح می شود که حقیقت علم چیست ؟ و چگونه می توان با شناخت ویژگیهای حقیقت علم آن را از ظاهر و پوسته اش تمیز داد ؟ و چگونه می توان آن را تحصیل کرد؟
حقیقت علم از دیدگاه اسلام
حقیقت علم حقیقت علم نوری است که در پرتو آن ، انسان جهان را آن گونه که هست می بیند و جایگاه خود را در هستی می یابد . نور علم مراتبی دارد که بالاترین آن نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا می کند بلکه او را در این مسیر حرکت می دهد و به مقصد اعلای انسانیّت می رساند . قرآن کریم باصراحت از این نور سخن می گوید: «آیا کسی که مرده دل بود و زنده اش کردیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم برود ، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟» (سوره انعام، آیه 22) امام علی علیه السلام در باره این نور و مهمترین خاصیت آن یعنی رساندن انسان به مقصد اعلای انسانیّت می فرماید :
«عقلش را زنده داشته و نفسش را کشته است تا آن جا که درشتی هایش خُرد و خشونتهایش نرم شده و نوری پر فروغ برایش درخشیدن گرفته است که شاهراه توحید را روشن سازد و در پرتوش راه پیموده شود . بدین سان درها یکی پس از دیگری او را به آستان سلامت مطلق و برای اقامت جاوید می راند و ثابت قدم و استوار در جایگاه امنیت و آسایش ثبات می یابد ، زیرا که او قلب خود را به کار گرفت و پروردگارش را خشنود کرد» (نهج البلاغه، خطبه 220) .
آیات و احادیثی که نورانیت انسان را مقدمه حرکت صحیح او به سوی کمال مطلق می دانند ، و یا علم را به نور تفسیر می کنند ، و یا علم را ملازم باایمان به خدا و رسالت انبیای الهی و همراه با صفات پسندیده و اعمال شایسته می دانند ، در واقع جوهر و حقیقت علم را توضیح می دهند . دلیل این که این نور را، مغز علم و همه علوم رسمی را پوسته علم می شماریم ، آن است که ارزش علوم رسمی به آن وابسته است . جوهر علم است که به علم ارزش حقیقی می دهد؛ یعنی علم را در خدمت انسان و در جهت تکامل و بهروزی او قرار می دهد و بدون آن نه تنها علم فاقد خواص و آثار علم می شود ، بلکه تبدیل به یک عنصر ضد ارزش و ضدّ انسانیّت می گردد . و این معنی مطلق بودن ارزش حقیقت علم و مشروط بودن علوم رسمی است زیرا علوم رسمی بی جوهر علم نمی توانند در خدمت انسان قرار گیرند . نکته مهم اینکه وقتی علم جوهر و خاصیت خود را از دست داد نه برابر با جهل که از آن زیانبارتر می گردد ، زیرا سقوط انسان را تسریع می کند . علم وقتی جوهر و جهت حقیقی خود را از دست داد درست مانند راهنمایی است که به جای آنکه انسان را در مسیر قرار دهد ، او را به بیراهه می کشد . اینجاست که علم هر چه بیشتر پیشرفت کند برای انسانیت خطرناکتر می شود . خطر بزرگی که امروز بشر را تهدید می کند این است که علم رشد کرده ولی جوهر و جهت و خاصیت خود را از دست داده و در مسیر انحطاط و سقوط انسانیت به کار می رود . با اندک تأملی می توان دریافت که در جهان امروز علم چه آفاتی را بر بشریت تحمیل کرده است و شمشیر علم در کف قدرتهای بزرگ جهان چه به روز انسان آورده است . دزدهایی که برای غارت مادّه و معنای انسان از چراغ علم بهره می گیرند ، چگونه با قساوت عمل می کنند و به هیچ چیز و به هیچ کس رحم نمی کنند . به گفته برشت : «انسان امروز از علم بیزار است ، زیرا علم بود که فاشیسم را به وجود آورد و به بشریّت تحمیل کرد و علم بود که برای نخستین بار مسأله گرسنگی را در سطحی به این وسعت که از هر سه تن ، دو تن در جهان گرسنه اند ایجاد کرد . . .» (تاریخ و شناخت ادیان: ص34) . آیا فنون و ابزار دزدی ، قتل و فساد را می توان علم نامید؟ آیا دانشی که جامعه را به تباهی می کشد ، علم و نور است و یا جهل و ظلمت ؟ این است معنای سخن رسول اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود : «برخی از دانش ها نادانی است» (تحف العقول : ص57) . و از این روست که بی آنکه دچار تناقض گویی شویم می توانیم دانش را نادانی بدانیم زیرا هنگامی که علم جوهر و خاصیت نداشته باشد با جهل یکی است و از همین رو امام علی علیه السلاممی فرماید : «دانش خود را به نادانی تبدیل نکنید» (نهج البلاغه : حکمت 274) ؛ یعنی کاری نکنید که علم بی خاصیت شود و نام علم از آن سلب شود . علم در دنیای امروز با از دست دادن جوهر و جهت راستین خود به این سرنوشت شوم گرفتار شده که همچون جهل ، کُشنده و فاسد کننده و خانمانسوز گردیده است ، بلکه از جهل نیز زیانبارتر گشته است . حضرت علی علیه السلام چه زیبا و دقیق فرموده است :
«بسی دانشمند که نادانی اش او را کشته و دانشی که به همراه داشته ، او را سودی نبخشیده است» (نهج البلاغه : حکمت 107) .
سرنوشت رقت انگیز عالمی که از جهل هلاک می شود شگفت انگیز است . هنگامی که سعد بن ابی وقاص گزارش سفرش را برای پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند ، جهل آنان را چنین به تصویر می کشد : «ای پیامبر خدا! من از نزد قومی به سوی تو می آیم که آنان و چهار پایانشان یکسان اند . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : ای سعد! آیا تو را به شگفت تر از این آگاه نکنم؟ قومی که آنچه را اینان نمی دانند می دانند و سپس مانند ایشان نادانی می کنند» (کنز العمال : ج10، ص211، ح 29116) . این سخن بیانگر سرنوشت علم در جهان امروز است . جامعه متمدن و دانای امروز از نادانی رنج می برد و قربانی جهل خویش است . این چنین است که علم ، بشر را به کره ماه می رساند ، اما نمی تواند در حرکت انسان به سوی کمال مطلق و رشد و تکامل وی نقشی داشته باشد .
( مقدمه کتاب سيمای علم و حكمت در قرآن و حديث- محمدی ری شهری).